Remove Ads

Share on Facebook Share on Twitter

Thread Rating:
  • 0 Vote(s) - 0 Average
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
Mawlana
#1


ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبه ای هر جا روم قصد مقامت می ک نم
هر جا که هستی حاضری از دور بر ما ناظ ری
شب خانه روشن می شود چون ياد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پر زنان آهنگ بامت می کنم
گر غايبی هر دم چرا آسيب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سينه دامت می کنم
دوری بتن ليک از دلم اندر دل تو روزنيست
زان روزن دزديده من چون مه پيامت می ک نم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کن م
من آينه ی دل را ز تو اينجا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو وندر دل پر جوش تو
اينها چه باشد تو منی وين وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تر ا
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کن م
ای چاره در من چاره گر حيران شو و نظاره گر
بنگر کزين جمله صور اين دم کدامت می کن م
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختل ف
يک لحظه پخته می شوی يک لحظه خامت می کنم
گر سالها ره می روی چون مهره ای در دست من
چيزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدين حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم
:wink2:
Reply
#2
wow dega after 100 years some one came online and posted this nice poem i really liked it dega janak thnx for sharing at least for megak lolz

dont get angry dega cause right now i m the one who comes online and reads all the new posts
Reply


Forum Jump:


Users browsing this thread: